جدول جو
جدول جو

معنی واپس جستن - جستجوی لغت در جدول جو

واپس جستن
(غَ مَ دَ)
به عقب جستن:
جست واپس ز زیر شمشیرش
جز گریختن نماند تدبیرش.
میرنظمی (از شعوری)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از واپس رفتن
تصویر واپس رفتن
پس رفتن، عقب رفتن
فرهنگ فارسی عمید
(شَ / شِ کَ دَ)
عقب نشستن، پائین نشستن، با هم نشستن، قبول کردن. راضی شدن. (ناظم الاطباء). و رجوع به واپس شود
لغت نامه دهخدا
(رَ / رِ فَ / فِ دَ)
بازگفتن. واگو کردن. بازگو کردن:
چو سایه روسیاه آنکس نشیند
که واپس گوید آنچ از پیش بیند.
نظامی.
گنج کسی برد که با کس نگفت
نطق کسی یافت که واپس نگفت.
خواجو.
و رجوع به واپس شود
لغت نامه دهخدا
(غَ مَ گِ رِ تَ)
دست کشیدن. کناره کردن، عقب کشیدن، بازایستادن. عقب رفتن. بازرفتن. (ناظم الاطباء) :
هر که صبر آورد گردون بر رود
هر که حلوا خورد واپس تر رود.
مولوی.
- واپس رفتن آب دریا و رودخانه، جزر
لغت نامه دهخدا
تصویری از وا جستن
تصویر وا جستن
جستجو کردن تفحص نمودن (گمشده غایب)، تفحص کردن
فرهنگ لغت هوشیار